نازنین من , دختر عزیزم نازنین من , دختر عزیزم ، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

نازنین زهرا,عزیز مامان و بابا

هورااااااااااااااااااا برف.................

1392/11/13 10:38
نویسنده : مامانی
332 بازدید
اشتراک گذاری

سلاممممممم به بهونه ی قشنگ زندگی اممممممم

عزیز دل من توی این چند روزه که نتونستم بیام وبلاگت رو آپ کنم کامپیوترمون

خراب شده بود...سه شنبه شب به بابایی گفتم که ما فردا میریم خونه ی راضی جون!!!

 وشما هم که از خداخواسته زودی شیرین زبونیت گل کرد وگفتی:بابایی آره بیچاره راضی جون

 و ساراجون تنهایند؟؟؟؟؟؟؟بابایی هم که طبق معمول در مقابل شیرین کاریهات کم میاره گفت:

اگه هوا گرم بود برین وهمین که این حرف روشنیدی گفتی :مامانی بریم زود بخوابیم تا فرداصبح

زود بیدار بشیم وبریم...صبح وقتی بیدار شدی  گفتی مامانی زود صبحونه م رو بیار تا بخورم

وبریم؟؟؟؟ وقتی من واست صبحونه ت رو آوردم داشتم از تعجب داشتم شاخ در می آوردم

 چون صبحونه ت رو تند خوردی ولبا سهات رو هم خودت تنت کردی وآماده رفتن شدی!!!

وقتی توی اتوبوس بودم به راضی جوون زنگ زدم تا بهش خبر بدم که ما داریم میایم اونجا..

ولی وقتی بهم گفت :که توی اتوبوسم ودارم میرم حرم !!!!منم بهت گفتم که باید برگردیم وشما

 هم زودی گفتی :اشکال نداره ساراجون هست .... باهم رفتیم تا کلیدها رو از سارا بگیریم که

 سارا گفت :خاله من الان بیکارم بیا واجازه ام رو بگیر تا با هم بریم خونه ؟؟

من هم رفتم اجازه اش رو از مدیرش گرفتم وبا هم اومدیم خونه شون !!بعدازظهر با عمو محسن

و راضی جون رفتیم باغ وشما کلی با بین جی (سگ کوچولوی سارا) بازی کردی ..

اون شب بابایی نیومد خونه !!!قرار بود روز پنج شنبه هم وقتی عموجوون و بابایی بیاد بریم باغ ؟؟

هوا هم خیلی خوب وآفتابی بود ولی بابایی گفت:که فردا میریم . ما هم رفتیم خونه ی

دوست سارا...  روز جمعه وقتی از خواب بیدار شدیم هوا ابری ودلگیر بود ولی سرد نبود .

شال وکلاه کردیم ورفتیم اونجا  !!!!بعداز ظهرش ساعت 7 که داشتیم آماده میشدیم که برگردیم 

خونه ی خودمون  داشت برف میومد وباد خیلی شدیدی شده بود....نازنین که همش میگفت

بابایی نریم خونه ؟ ولی بابایی میگفت که نه باید برگردیم .خلاصه آماده شدیم که برگردیم

خونه ! سوار ماشین شدیم واز همشون خداحافظی کردیم و حرکت کردیم به سمت ولایت

خودمون!!! توی ماشین داشتم به بابایی میگفتم : که اصلا نمیشه رفت وبیا امشب هم

بمونیم که شما خوشگل خانم گفتی : هر کی باید بره خونه ی خودش ؟؟ و بابایی هم که دید

نمیشه رانندگی کرد قبول کرد که بمونیم ولی من گفتم : که نازنین میخواد که بریم

خونه ی خودمون !! وشما هم زودی جواب دادی و گفتی:که نگاه کن برف داره میاد و

بابایی نمیبینه ....

بابایی هم زنگ زد به عمویی وگفت که از باغ زودتر برگردند چون ما نمیتونیم برگردیم و

امشب هم هستیم!!!شب زود خوابیدی چون سارا بهت قول داد وگفت:زود بخواب تا  صبح با

 هم بریم برف بازی وآدم برفی با هم درست کنیم@ ساعت 11 رفتیم برف بازی و یک آدم برفی

بزرگ و یک آدم برفی کوچولو درست کردیم  که چقدر بهت خوش گذشت ..............

 

دوستت دارم ای همه ی وجود من ..........

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

پریسا نجفی
12 بهمن 92 13:10
سلام دوست عزیزم خوبی ؟ ازسایتت خیلی خوشم اومد به منم سربزن اومدم برای دوستای خوبم که مادری نمونه هستند وبلاگی زنانه درست کردم که باب کارشونه اگر دوست داشتی ما را هم قابل بدون . راستی منو توی سایت قشنگت لینک کن و بهم خبر بده تا منم تو را توی سایتم قرار بدم ببخش و ممنون
مامانی
پاسخ
سلام عزیزم... ممنونم از اینکه بهمون سر زدینچشم ...فقط بهم بگین با چه عنوانی با افتخار لینکتون کنممرسی
آبجی جونن
12 بهمن 92 19:49
ازقدیم گفتنحرف راست وازبچه شنید)
مامانی
پاسخ
آررررررررررررررررره واقـعـــــــــــــا
مامان برديا
12 بهمن 92 23:53
چه عالي.زودتر عكساشو بذار ماماني
مامانی
پاسخ
ای به چشم عزیززززززززززم
مامان ایمان جون
13 بهمن 92 9:55
واااااااااااااااااااااااای چه همه برف جای ایمان حسابی خالی,این آدم برفی هنر دست کی بید؟؟؟؟ عزیـــــــــــــــــــــــــــــــــــزم معلومه که حسابی خوش گذشته
مامانی
پاسخ
آره واقعا جاتون خالی ، خیلی خوش گذشتبزرگه هنر نازنین ومامانی وکوچیکه هنر ساراجون
راضی جون
13 بهمن 92 14:40
عزیزم آدم برفی ک درست کرده بودی خیییییییییییلی قشنگ بود
مامانی
پاسخ
مرسی خاله جوووووووووووونچشمهات قشنگ میبینه
مامان برديا
13 بهمن 92 18:17
نازنين جون آدم برفيت خيلي نازه
مامانی
پاسخ
مرسی خاله جوووووووووووون
فهیمه
13 بهمن 92 20:44
ای جانم آدم برفیت هم مثل خودت خوشمل و نازه
مامانی
پاسخ
ممنون خاله جووووووون
خاله جون جون جونی
14 بهمن 92 8:26
خوش به حالت که برف بازی کردی عزیزم پس ماچی
مامانی
پاسخ
جای شما خالی خاله جووون خیلی خوش گذشت
مامان توتو و الینا
15 بهمن 92 9:05
با سلام ممنون از اینکه به ما سر زدید....وای این همه برف...........شما هم به جای ما برف بازی کنید.....ماشااله دختر نازی دارید به جای من
مامانی
پاسخ
خواهش میکنم عزیزم ........واقعـــــــا دیگه داریم قندیل میبندیم از این برف وسرمای شدیدش
کبری مامان آنیتا((آنیتا عسل مامان وبابا))
19 بهمن 92 23:02
واییییییییییییی خوش بحالت گلم رفتی برف بازی منم برف بازی میخام شوخی کردم الهی که همیشه خوش باشید
مامانی
پاسخ
جاتون سبز خیلی خوب بود برف بازیانشاا... که شما هم همیشه شاد وسلامت باشین
الهام مامان علیرضا
20 بهمن 92 14:21
آدم برفی ها رو خیلی هنرمندانه ساختید مشخصه حسابی برف اومده
مامانی
پاسخ
آره عزیزززززززم حسابی برف اومد وما هم تونستیم هنر خودمون رو در ساخت آدم برفی نشون بدیم