جشن تولد آقای پـــــــــــــــــــــــــدر............
عزیزدل مامانی در حال بررسی کردن کیک.............
نازگل مامان در حال پذیرایی کردن از خودش.............
اینم کادوی ساراجوووووووووووووون
این هم کادوی مامانی به همسری.........تولدت مبارک عشقم.........
این هم کادوی نازنین خانم.....بابایی دوستت دارم
اینجا هم بابایی میخواست بوسش کنه که ..............
این هم بابایی و دخترنازمون
این هم کیکی که نازنین خانم انتخابش کرده............
سلام به یکی یکدونه ی خودم..........
عزیزززززززززززززززززززززززززززز خودم.........
عزیزدل مامان امسال واسه ی تولد بابایی نمیخواستم کیک بگیرم ،فقط یه کادوی کوچیک
که همسری بدونه ما همیشه به یادش هستیم وتوی سخت ترین شرایط هم روز تولدش
رو از یاد نمی بریم ، ولی وقتی که صبح (روز چهارشنبه) بهت گفتم که عزیزم زود صبحونه ت
رو بخور ،چونکه میخوایم بریم بیرون تا واسه ی بابایی کادو بگیریم انگار منتظر همین حرفم
بودی،اینقدر خوشحال شدی که من مونده بودم زودی در جوابم گفتی :
مامانی جونم واسم ساندویچ درست کن تا بریم چون دیر میشه.من هم سریع واست درست
کردم وباهم آماده شدیم واز خونه زدیم بیرون....( این رو هم بگم که عروسک مامانی خودش
لباسهاش رو میپوشه وجورابها وکفشهاش رو پاش میکنه) سوار اتوبوس شدیم ورفتیم به
سمت مغازه ی موبایل فروشی ویک هندز فری خریدیم وبعدش هم پیراهن وشلوار ، وقتی
که خریدمون تموم شد گفتم:نازنین جون بیا برگردیم که یکدفعه به من نگاه کردی و
گفتی :پس کیک چی؟شمع چی؟هرچی بهت گفتم که کیک وشمع
نمیخواد.میگفتی:من میخوام واسه ی بابایی کیک وشمع بخرم،منم آخرتسلیم شدم
وباهم رفتیم قنادی ویک کیک که اونهم خودت انتخابش کردی رو گرفتیم وبا تاکسی برگشتیم
خونه....شب عمو محسن وراضی جون وساراجون هم اومدند وتا تولد بابایی رو تبریک بگن،ولی
وقتی که خواهری رو دیدم دیدم ماسک زده وخیلی سرفه میکنه،الهی بمیرم اون شب اصلا
حال نداشت ولی باز هم باهات بازی میکرد و شما وسایل دکتریت رو آورده بودی ومیخواستی
که خوبش کنی...اله من فدای خانم دکتر کوچیک خودم بشم..........
قربونت برم چه ذوقی داشتی ،سارا جون لباس بنفشت رو تنت کرده بود ، وقتی بهت گفتم:
چرا این رو پوشیدی:در جوابم گفتی ؟تولد بابامه میخوام خوشگل بشم..بعداز دادن کادوها وخوردن کیک ،بابایی همگی رو واسه ی شام برد پیتزا توکا جای
همگی سبز، خیلی خوش گذشت ....................
همسرعزیززززززززم انشاا... که باشم و جشن تولد120سالگیت رو بهمراه دختر نازمون نازنین
جووووووووووووون بگیرم.........
دوســـــــــــــــــــــــــــــــــــــتتون دارررررررررررررررررررررررم تا ته ته دنیــــــــــــــــــــــــــا....
عشقهــــــــــــــــــــــــای آسمــــونی من عــــاشقــــــــــانه می پــــرستمتون.........