نازنین من , دختر عزیزم نازنین من , دختر عزیزم ، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

نازنین زهرا,عزیز مامان و بابا

خاطره ی خوب و بد روز مــــــــــادر..........

1393/2/2 2:04
نویسنده : مامانی
355 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسلککککککککککککککککم.....

شنبه شب که شب تولد بی بی دو عالم حضرت فاطمه(س)

بود به همراه بابایی رفتی بیرون، آخه شب جلوترش رفته

بودیم باغ عمو جون و پشه ها حسابی نیشت زده

بودند طوری که از صبح من کارم شده بود خاروندن دست وپاها،

بعداز ظهر هم با بابایی حاضر شدین ورفتین تا از داروخانه پماد

بگیرین ، ولی وقتی برگشتین دیدم یک کادو  در دست شماست

و در دست بابایی هم غذا .... بابایی گفت: که نازنین توی راه که میرفتیم داروخونه بهم گفته: امروز روز مادره ، بابامحمد هم میگه

بهش گفتم: روز مادر چیه، یعنی چی؟؟ در جوابم گفته: روز مامان

من ،بابایی میگه : بهش گفتم باید چیکار کنیم؟ در جوابم گفته:

باید کادو بخریم تا من بهش بدم... بابایی میگه : گفتم خوب پول

بهش میدیم، اون گفته: بچه ها باید کادو بدن واین شد که با هم

رفتیم واین بلوز رو واست خریدیم ... بابایی هم اون شب علاوه

بر کادو به درخواست شما کباب هم گرفته بود ومن از تعجب

شاخ در آوردم وقتی بابایی گفت:نازنین هوس کباب کرده بود

ومن هم گرفتم آخه این اولین باری بود که شما درخواست کباب

بیرون رو کرده بودی چون هر وقت من میگم کباب ، شما میگی:

بو میده ، واسه ی همین شما وبابایی یا گوشت میخورین یا

 

جوجه!! همینکه اومدی توی خونه ،پریدی توی بغلم وبهم 

گفتی :مامانی روزت مبارک... اون لحظه انگار همه ی دنیا رو

بهم داده بودند نمیدونی چه حسی داشتم ، توی آسمونا سیر

میکردم .امسال سومین سالی بود که تو در کنارم بودی

وهدیه از طرفت دریافت میکردم ، ولی امسال با بقیه ی سالها

فرق داشت چون بزرگتر شده بودی وقشنگ و واضح صحبت

میکردی و خودت با زبان کودکانه ات روزم رو بهم تبریک گفتی ...

ومن هم خدا رو بابت وجود نازنین تو هزاران بار شکر میکنم.!!!

بابایی هم نقدی حساب کرد و دویست هزار تومان بهم داد،

دست هر دوتایی تون درد نکنه ...... خلاصه اون شب بعد از

کلی ذوق کردن رفتیم سراغ کبابها ودیدم چه با اشتیاق داری

میخوری که ای کاش اون شب اصلا بابایی کباب نخریده بود و

شما هم نمیخوردی .!!! ساعت چهار صبح بود که دیدم  توی

خواب ناله میکنی ،بهت گفتم مامانی آب میخوای ؟؟؟ همینکه

بیدار شدی که آب بخوری ،دیدم حالت بهم خورد وتا صبح چند

مرتبه بالا آوردی!!! من هم زودی آماده شدم وبا آژانس رفتیم

کلینیک سلامت کودک... از شانس مون دکتر خودت بود وتا

شما رو دید کلی باهات خوش و بش کرد وبعداز معاینه گفت :

حتما غذای بیرونی بهش دادی ومن هم جواب دادم :آره کباب

خورده... دکتر هم واست قرص نوشت وگفت:که روزی دو بار

ولی هر بار نصف قرص رو بهش بده، اگه بهتر نشدآمپولی که

واسش نوشتم رو بزن...ما هم داروها رو از داروخونه ی همون جاگرفتیم وبا آژانس اومدیم خونه ، که البته توی ماشین هم

حالت بهم خورد ومن واسه ی احتیاط از خونه نایلون  هم

برداشته بودم و اون روز تا شب کسل بودی ولی خوشبختانه

با قرص حالت بهتر شد وبه آمپول نیازی نشد..... روز بعد نزدیکای

شب بود که عمه زنگ زد وگفت:میاین با هم بریم پارک؟؟؟؟؟؟

وشما هم که از خدا خواسته زودی گفتی:بابایی بریم پارک...

بابایی هم به عمه گفت:باشه الان راه میوفتیم ورفتیم پارک

که شما کلی سرسره بازی وتاب بازی کردی ...اون شب بعداز

اینکه بازی تون تموم شد بابایی گفت: بیاین بریم پیتزا؟ منم

گفتم نه نازنین حالش بده، ولی شما میگفتی نه من دیگه

حالم بد نیست وخوب شدم ،البته خدا رو شکر شما پیتزا خور

نیستی و فقط سیب زمینی سرخ کرده میخوری... بابایی هم

 

قبول کرد ورفتیم ولی اون شب اینقدر شلوغ بود که جا واسه ی نشستن نبود...منم به بابایی گفتم:بگیر تا ببریم خونه بخوریم ،

ولی شما میگفتی نه من دوست دارم اینجا بخورم...یک خانمه

که حرفهای مارو شنید گفت: ما الان بلند میشویم وشما بیاین

بشینید.، بابایی رفت پای صندوق که سفارش بده ومن وشما هم منتظر تا اینکه خانمه بلند شه تا ما بشینیم که یکدفعه گفتی:

مامانی حالم بده ومیخوام بالا بیارم ... منم تندی رفتم پیش

بابایی وبهش گفتم که شفارش نده چون نازنین حالش بده،

ولی بابایی گفت: که حالا سفارش دادم ،منم با شما رفتیم توی ماشین  تا اینکه بابایی اومد...بابایی واست سیب زمینی گرفته

بود که وقتی بهت گفتم :مامان جون اگه حالت بده نخور ؟؟

زودی قبول کردی ونخوردی، قربون دختر با فهم خودم بشم

من.... وقتی اومدیم خونه کته با ماست بهت دادم ، قرصت

رو هم بهت دادم وبلافاصله خوابت برد وخدا رو شکر روز بعدش

دیگه حالت تهوع نداشتی و خوب خوب شده بودی !!!!!!!!!

الهی دیگه هیچ وقت مریض نشی دختر ناززززم.....آمیـــــــــــن

اینهـــم هدیه ی  نازنین خانم به مناسبت روز مادر.......

анимация подарки

دختر قشنگ من هر لحظه داشتنت برایم هدیه است

بوسیدنت هدیه است

لمس کردنت هدیه است

گرمایت هدیه است

دستهایت و قدمهایت در زندگیم

آری مادر.... لحظه لحظه بودنت هدیه است

تو خودت هدیه ی بی نظیری عروسک من

ممنونم خدا که مــــــــــــادر شـــدم................

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان مهدیه
2 اردیبهشت 93 2:46
سلام عزیزم دوقلوهای من سارا وثنا زنگیان تو جشنواره نوروزی شرکت کردن ممنون میشم به وب ما بیاین و بهشون رای و امتیاز5 رو بدین
مامانی
پاسخ
سلام عززیززززم اومدیم به وب شما ورای هم دادیم ....موفق باشین
مهتاب مامان آذین
2 اردیبهشت 93 7:58
ای جونم "دستش درد نکنه نازنازی ما که به مامانی هدیه داده .ولی عژیژم قول بده که دیگه کباب بیرون رو نخوری تا اینطوری نشی.باشه گلم!؟
مامانی
پاسخ
آره واقعا دست دختر گلممممممممم درد نکنهباشه خاله جون حتما
فهیمه
3 اردیبهشت 93 0:44
چقدر زیبا و دوست داشتنی الهی همیشه در کنار هم شاد و خرم باشید خیلی خوشم اومد از رابطه ی زیبای شما.
مامانی
پاسخ
مرسی عزیززززززم انشاا... که شما هم در کنار همدیگه شاد وسلامت باشین
مامان عرفان
3 اردیبهشت 93 8:57
به به نازنين جووون دستت درد نكنه كه چه كادوي قشنگي گرفتي واسه مامان. دست باباي نازنين خانوم هم درد نكنه كه نقدي حساب كرده .
مامانی
پاسخ
چشماتون قشنگ میبینه خاله جووون ....آره دست گل دخترم و شوشو جان درد نکنه دوستشون دارم هوار تا
مامان عرفان
3 اردیبهشت 93 8:58
ايشالا كه هيچوقت مريض نشي خاله . امان از دست اين كباب كه حال نازنين جون ما را به هم زده .
مامانی
پاسخ
انشاا... که هیچ بچه ای هیچوقت مریض نشه...آمیــــن دیگه تا عمر دارم کباب بیرون بهش نمیدم بخوره،از دماغمون در آورد
مامان ایسلی
3 اردیبهشت 93 14:23
اخی بمیرم برات عزیزم چرا مریض شدی خاله فدات شه خانمی
مامانی
پاسخ
خدا نکنه خاله جووووووونیک بار تو عمرمون هوس کردیم اینجوری شدیم خاله
مامان ریحانه
4 اردیبهشت 93 13:38
آخی چه نااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااز قربونت برم خاله که برا مامانی کادو میخری
مامانی
پاسخ
خدانکنه خاله جووون
مامان محیاآرام جانم
4 اردیبهشت 93 13:58
دستش درد نکنه خوشگل خانم مهربون
مامانی
پاسخ
فدایی محیا
5 اردیبهشت 93 22:30
مامانی
پاسخ
مامان
6 اردیبهشت 93 1:26
روزتون مبااااارک... به به چه کادوی زیبایی..... وای چقدر ناراحت شدم برای نازنین جون.... الهی هیچوقت دیگه مریض نشی فرشته کوچولو
مامانی
پاسخ
مرسی عزیزززم روز شما هم مبارکچشماتون قشنگ میبینه...فداااااااااااااات
امیرحسین کوچولو نفس ما
6 اردیبهشت 93 1:27
خصوصی
مامانی
پاسخ
اومدم
فائزه مامان آیاتای
9 اردیبهشت 93 19:52
عزیزم روزت مبارک شرمنده دیر شد
مامانی
پاسخ
مرسی عزیزم خواهش میکنم ..روز شما هم مبارک
الهام مامان علیرضا
15 اردیبهشت 93 15:53
آفرین به نازنین جون با این هدیۀ زیبایی که برای مامانی خریده مبارکتون باشه عزیزم ایشالا نازنین جون هم به زودی خوب شه
مامانی
پاسخ
مرسی عزیزززززززززم سلامت باشین