اولین حضور والدین در مهد کودک....
روز چهار شنبه مورخ 93/7/23 در مهد کودک جلسه گذاشته بودند وگفته بودند که همه ی مامان ها راس ساعت چهار بعدازظهر اونجا باشن ،منم مثل بقیه ی مامان ها رفتم مهد !!! اول مدیر مهد کودک صحبت کرد وگفت: که چه کارهایی باید انجام بدین مثلا ناخنهای بچه ها کوتاه باشه و یا اینکه برنامه ی چاشت شون رو طبق برنامه ای که خودشون دادند رو واسه ی بچه ها بذارن و خیلی مسایل دیگر..... و بعد هم مربی بهداشت تون صحبت کرد و گفت: که مواظب موی بچه ها باشین چون شپش اومده؟؟؟ منو میگی از اون روز مرتب موهات رو شونه میکنم و همش نگاه میکنم که این کارم واسه شما سوال شده و همش ازم میپرسی مامانی: چرا اینقدر موهام رو نگاه میکنی؟؟؟؟؟؟ و بعد مربی بهداشت ،مربی زبان تون صحبت کرد و بعد هم که جلسه تموم شد من رفتم تا از کارکردت از فرزانه جون بپرسم ،ولی همینکه فرزانه جون من رو دید بین مامانای دیگه گفت:وای نازنین عروسک منه ،دختر دوست داشتنی منهگفتم شما لطف دارین فرزانه جون ولی رفتارش و نحوه ی یادگیریش چطوره ؟؟ که فرزانه جون در جوابم گفت:عالــــــــــــــــــی ، شعرها رو هنوز میخوایم شروع کنیم نازنین جون وسط شعره ویا قصه میگم میگه چرا اینجاش اینجوری شد و اونجا اینجوری و چون بهشون گفتم : که وقتی شعر یا قصه واستون میگم صحبت نکنین هر کدوم از بچه ها که صحبت میکنن اون بلند میشه ومیگه هیس!!! ساکت باشین...فقط یه عیبی که داره اینه که وقت چاشت راه میره و میخوره ولی کارهای دیگه ش بیسته خصوصا رنگ آمیزیش ،چون یک نمونه از رنگ آمیزیش رو به دیوار کلاس زده بود وبه همه نشون میداد بعضی از مامان ها باور نمیکردن که این کار نازنین جون باشه ولی فرزانه جون گفت:که این کار رو جلوی خودش رنگ کرده وحتی من مدادی واسش نگرفتم منو میگی انگار در آسمون سیر میکردم ..آخه دخملی به نقاشی و رنگ آمیزی خیلی علاقه داره و خیلی با همدیگه نقاشی میکشیم که البته این یکی رو به خودم رفته ولی از اون روز همش بهش میگم :مامانی موقع چاشت توی کلاس راه نری !!! از بس تو گوشش خوندم امروز از مهد که اومده میگه: مامانی من نشستم و چاشتم رو خوردم که فرزانه جون بوسم کرد و بهم ستاره داد خلاصه من کلی اون روز ذوق کردم و خدا رو شکر کردم بخاطر وجود داشتن دختری سالم و باهـــــــــــــــوش.....راستی سه شنبه هم مورخ93/7/29قراره ببرنشون سرزمین عجایب در ویلاژ توریست ،امیدوارم که بهت خوش بگذره دختر قشنگممممممممممممم
این همون نقاشی هست که خودش در مهد رنگ کرده و
من ازش عکس گرفتم
تو را ای گل کماکان دوست دارم
به قدر ابر و باران دوست دارم
کجا باشی کجا باشم مهم نیست
تو را تا زنده هستم دوست دارم