دخملی و سرگرمی هاش.....
سلام ناز دونه ی مامان....
روز چهارشنبه رفتیم فروشگاه رفاه و به محض ورودمون به
فروشگاه یک راست رفتی سر قفسه ی کتابها و پازلهاش ،
و میگفتی:مامان من از این مدل پازل ندارم و از این مدل کتابها
هم ندارم ، نمیدونم چرا اینقدر عشق پازلی...
یک نایلون پر از پازلهای جور واجور داری و وقتی که همشون
هم قاطی میشن میدونی که هر تکه از پازلها مال کدوم یکی
هست و سر همین موضوع یک دفعه با بابایی شرط بستم و
همه ی پازلها رو قاطی کردم و شما هم همشون رو درست
سر جاش میذاشتی و بعضی از تکه های پازل رو اگه بابایی
غلط بر میداشت سریع ازش میگرفتی و بهش میگفتی: که این
مال کدوم یکی هست و خلاصه شرط رو من بردم و شما از این
امتحان رو سفید بیرون اومدی خلاصه اون روز هم توی فروشگاه
دو تا پازل خریدی بهمراه یک دفتر نقاشی و سه تا کتاب!!!!
همینکه رسیدیم خونه سریع رفتی سر پازلت و اون رو بهم
ریختی و درستش کردی ،و به بابایی میگفتی :
این مال اینجاست
آفرین به تو دختر باهوش و زرنگ خودم ، انشاا... که همیشه باعث
سربلندی و افتخار مامان و بابا باشی عزیزدلممممممممممممم
دفتر نقاشی بهمراه پاک کن به انتخاب خود دخملی.....
این هم کتابی بود که اول باید شکلش رو پیدا میکرد
و میچسبون و بعد رنگش میزد..........
این هم یک نمونه از اون کتاب..........
همونطور که معلومه از روی جلدش کتاب بازی هوش هست
اینهم یک نمونه از کار کتاب هوش..........
اینهم یک نمونه ی دیگه..............
اینهم یک نمونه از کتاب هوش وبازی......
اینهم کتاب بعدی .....
در این کتاب باید قسمتهایی رو که مشخص کرده بود
رو با قیچی برش میزد و سر جایش میچسبوند
اینهم ادامه ی کار ...........
یک نمونه ی دیگه و...........
مرحله ی دوم و چسب زدن دخملی......
و سرانجام کار ، هر چند که رنگش مونده....خخخخخخخخ
اینهم تراشی هست که مینا جون ،مربی ژیمناستیک بهش
داده و نازنین جون مداد رنگی هاش رو با این تراش میکنه....
اینهم اثری هنری و خلاق از نازنین خانم که در مهد شون انجام دادن..
صدای گامهای تــــــــو
ضربان زندگی من است
با من راه بیــــــــــــــــــــــا
با تو تشنه ی زنده بودنم