نازنین من , دختر عزیزم نازنین من , دختر عزیزم ، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

نازنین زهرا,عزیز مامان و بابا

باغ عمو جوووووون....

1393/3/11 19:32
نویسنده : مامانی
311 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل گندمم....

 

سلام و صدسلام به ماه خوشگل خودم،جونم واست بگه :روزجمعه

شما با راضی جون وعمو محسن رفتین نمایشگاه گل وگیاه وظهر

وقتی که اومدی خونه ،دیدم سه تا گلدون کوچیک خریدی باغ Pkstles Pkstles و Pkstles رود،

وقتی ازت پرسیدم اینها چیه؟زودی در جوابم گفتی:اینا گلدونه

دیگه مگه شما نمیدونی !!!!منم بخاطر اینکه جلوی همسایه

یکم آبروداری کنم ،گفتم:چرا مامانی میدونم گلدونه !!ولی گل

چیه واز کجا؟؟بازم بلافاصله گفتی :خوب ازنمایشگاه دیگه ،راضی

جون واسم خریده ،وبعدش گفتی:اون خانمه گفته :دو بار باید آب

بدی واز اون روز هروقت قراره گلدونات آب بخورند خودت بهشون

آب میدی ، دو تا از گلهات رشدشون ماشاا... خوبه ویکی که

رشدش کمه ،هر روز میری سراغش ومیگی :مامانی چرا این

گلدونم بزرگ نمیشه ،منم موندم چرا این یکی رشدش اینقدر

کمه چراااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟عایاااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

روز دوشنبه که شبش مصادف بود با مبعث حضرت محمد(ص)راه

افتادیم به سمت خونه ی خواهری ،آخه قرار بود فرشته جون و

مادر جون هم تشریف بیارند که البته ساعت 9شب بود که اومدند

وهمگی در باغ بودیم وهمونجا هم خوابیدیم که عجب هوایی بود

وتا روز جمعه اونجا بودیم وخوش به حال شما شده بود چون

واسه ی خودت توی باغ یکسره یا با جوجه اردکها بودی یا دنبال

بوقلمونها وکبوترها، ویا اینکه تاب میخوردی !!!!راستی این دفعه

نمیدونم چی شده بود که چسبیده بودی به ساراجون ،وهرکاری میخواستم واست انجام بدم میگفتی:ساراجون!!!مثل غذا دادن

یا تاب دادنت و...سارا میگفت:خاله چی به خورد این دادی

که محبتش نسبت به من زیاد شده واز تعجب دارم شاخ

درمی آرم.....

جمعه شب که برگشتیم خونه داشتی گریه میکردی که چرا از

باغ عمو محسن اومدیم ،ولی مادر به قربون اون اشکهات ،

همیشه بعداز کمی گریه کردن میگی:مامانی باید هرکس

خونه ی خودش باشه وسریع آروم میشی!!!قربون تو دختر

فهمیده ام برم من الهـــــــــــــــــــــــی...

صبح شنبه هم که از خواب بیدار شدی دیدم گوشه ی چشم

چپت باد کرده وقرمز شده ،شبش همش میگفتی:مامانی

چشمم درد میکنه ولی هرچه نگاه کردم دیدم چیزی نیست ،

منم گفتم:چون گریه کردی چشمت درد میکنه،ولی صبح که

بیدار شدی دیدم که چشمت قرمز شده ،ولی خدارو شکر روز

بعدش خوب شد...

نازنین خانم درحال آب دادن به گلهاش......

گلهای نازی جون بعداز یک هفته ......

Линеечка кошкикотикЛетняя линеечка разделительлинеечка виноградБлестящий разделительанимашка смайлики

اینم عکسی از چشم قرمز شده ی نازنین جونم....

چشم باز که البته قرمزیش کمی پیداست...линеечка цветочки

عزیز دل مـــــــــــــــــــــن

 

قرصهایی که حال آدم رو خوب میکنند نمی توانند جای

"خوب هایی" که دل آدم رو قرص می کنند را بگیرند

دلم به بودنت قرصه خوب مــــــــــــــــــــــــــــــن

 

                                                    

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان دینا
12 خرداد 93 15:25
چه گلهای خوشگلی خاله اردکش نگاه کن نازه همیشه به گردش خانومی
مامانی
پاسخ
مرسی عزیززززززم چشات خوشگل میبینه
الهام مامان علیرضا
12 خرداد 93 15:43
عزیزم الهی که زود چشمت خوب بشه عکس هات خیلی قشنگه با کارهای جالبت مثل آبیاری به گل ها و جوجه داری
مامانی
پاسخ
ممنون خاله جووووونانشاا... چشماتون خوشگل میبینه خواهر تازه این قسمتی از کارهام بود مابقی رو گذاشتم واسه ی سری بعد چون چشم نخورم
مامان یگانه
12 خرداد 93 16:34
سلام نازنین جون همیشه به گشت خوش گذشت چه گلهای قشنگی خریدی برای نازنین جون
مامانی
پاسخ
سلام به روی ماهت خاله جوووون چشماتون قشنگ میبینه جای شما سبز ،خیلی خوش گذشت
مامان خانمی
13 خرداد 93 10:56
آفرین به دختر خوب و دوست دار گیاه خوش به حال مامانت که همچین دختر خوبی داره
مامانی
پاسخ
آره خاله جون ما دوستدار گل وگیاه وطبیعت هستیم
مامان بردیا
15 خرداد 93 18:14
مامانی
پاسخ
خاله جون جون جونی
19 خرداد 93 10:05
چه اردک های قشنگی نمیترسی عزیزم خیلی دلم واست تنگ شده
مامانی
پاسخ
آره اردکها خیلی قشنگه ،من خیلی دوستشون دارم.... ترس نداره که منم دلم واست تنگ شده خاله جووووووووووون
مامان فهیمه
14 تیر 93 22:17
عزیز قشنگم الان مامانی با دخمل خوشملش چهارتا گل تو خونش داره
مامانی
پاسخ
شما لطف داری مهربون