نازنین من , دختر عزیزم نازنین من , دختر عزیزم ، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

نازنین زهرا,عزیز مامان و بابا

ورودت به مهد کودک مبارررررررررررررک....

1393/7/4 19:39
نویسنده : مامانی
2,004 بازدید
اشتراک گذاری

نفس مامان ،پسته ی خندون مامان

 

عزیزدلم جونم واست بگه که روز شنبه باتفاق بابایی وشما رفتیم

واسه خرید کفش به  الماس شرق،تا واسه ی شما خوشگل

خانم یک کفش اسپورت13 بخریم ولی از جایی که شما

علاقه ی زیادی به شهر بازی داری به محض ورودمون به الماس

شرق به بابایی گفتی:اول بریم شهربازی وبعدا کفش بخریم وبابایی

هم که در مقابل چرب زبانی شما همیشه تسلیم است این دفعه

هم گفت:باشه و من هم گفتم :شما با بابایی برو شهر بازی ومن

هم توی بازار میگردم بدنبال کفش وظرف چاشت واسه شما...

خلاصه اون روز واست یک کفش اسپورت خریدم که اولین کفش

اسپورتت هم هست وهم لیوان وهم دمپایی قرمز ،چون مهدکودکت

گفته بود دمپای ش باید قرمز باشه ومن هم قرمزش رو گرفتم ولی

ظرف چاشتت رو از جای خونه خریدم ..دوشنبه شب من اصلا

خوابم نمی برد چون از یک طرف ذوق داشتم که دخترم میخواد بره

به مهدکودک واز یک طرف ناراحت بودم که مبادا شما اذیت کنی و

اونجا نمونی ،خلاصه صبح ساعت7/15بیدارت کردم و چای و

صبحونه ت رو که خوردی آماده ات کردم واسپند هم دود کرده واز

زیر قرآن هم ردت کردم وباتفاق هم رفتیم درب خونه تا آژانس اومد

وبا همدیگه رفتیم به مهدکودک...ساعت8/30وارد مهدکودک شدیم

که شهرزادجون اومد به استقبالمون وبهمون خوشامد گفت و از

زیر قرآن ردت کرد و گفت:نازنین جون زود باش برو آماده شو چون

بچه های پیش یک رو میخواهیم ببریم توی حیاط، ما هم رفتیم بالا

و شاخه گلی که شما در دست داشتی رو دادی به خانم سیف

(مدیرمهد)و اونم تشکر کرد وبوست کرد، بعد هم خانم سیف مربی

شما رو که فرزانه جون بود رو بهمون معرفی کرد و گفت:که دختر

خوشگلمون توی کلاس فرزانه جون هست و الان هم میخوان برن

توی حیاط ...من هم رفتم کیفت رو گذاشتم توی کلاس وبا همدیگه

رفتیم توی حیاط ،ولی هرچی فرزانه جون و هدیه جون(کمک مربی)

بهت گفتند بیا سوار چرخ وفلک شو،به من چسبیده بودی و میگفتی:

مامانی منو سوار کنه و مامانی منو دور بده،ولی بعد از اینکه باهات

صحبت کردم وخودم سوارت کردم وبهت قول دادم که من جایی نمیرم

کم کم خوب شدی ولی همینکه رفتیم کلاس باز دوباره شروع شد

ونمیذاشتی که من از پیشت تکون بخورم ولی بعداز چند دقیقه که

توی کلاس بودم فرزانه جون بهم گفت برو بیرون من خودم بلدم

چیکار کنم و اگه گریه کرد و نتونستم آرومش کنم صداتون میزنم

ولی خدا رو شکر سریع باهاش دوست شدی و و بعداز اینکه

کلاست تموم شد فرزانه جون بهت جایزه دادو ظهر هم با سرویست

که خانم خالقی بود اومدیم خونه..روز چهارشنبه هم خیلی

راحت تر بودی و همش میگفتی :مامان از شنبه دیگه خودم با

سرویس میرم ولی شما منو باید ببری درب حیاط و وقتی هم که

برگشتم بیای دنبالم ،من هم بهت قول دادم که خواسته ی شما

رو انجام بدم ولی هنوز هم مطمىن نیستم که شما بدون من  با

سرویست بری!!!!!!!! ولی آیا میشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

این هم کفش و جورابی که واسه ی مهد خریدیم،مبارکت باشه

 

разделители анимашки

این هم ست قمقمه وظرف چاشتت+لیوانت

 

 

این هم شاخه گل دخترم..........

 

 

لحظه ای که آمده شدی تا بریم مهد

 

 

قرآن پشت و پناهت باشه عزیززززززززززم

 

Сердечки

 

اینجا هم درب خونه منتظریم تا ماشین بیاد...

 

اینجا هم ورودی مهد کودک تون.....

 

Букет алых роз
Бабочка на цветкеЗолотые завитушкиЛинеечка

 

نازنین خانم در حال باز کردن جایزه اش....

 

 

تا حدودی حدس زد که چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

بعد از رویت کردن جایزه همونجا شروع به بازی کردن کرد...

 

 

اینجا هم درب مهد کودک البته در موقع برگشت به خانه

 

Девочка в шляпе

 

این هم برنامه ی چاشت تون.....

 

من، وصف توست

 

بود من ،بود توست

 

نبض من،قلب توست

 

حس من،مال توست

 

سیب من، لبخند توست

 

عطر من، بوی توست

 

آهنگ من، سخن توست                                    

 

                                  

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (9)

مامان دینا
5 مهر 93 9:37
نازنین جون ایشالله همیشه قدم های زندگیت رو محکم برداری افرین به تو هم که موقع رفتن به مهد گریه نکردی
مامانی
پاسخ
مرسی خاله جووووووون ایشاا...فدااااااااااااات
مامان النا
5 مهر 93 12:02
ایشالا تو همه ی مراحل زندگیت موفق باشی عزیزم. جایزه ات هم مبارکت باشه. کفش و جوراب و لیوان و قمقمه و ظرف چاشت و دمپاییت هم خیلی خوشگله.
مامانی
پاسخ
مرسی خاله جوووووون سلامت باشی عزیزززززم چشماتون خوشگل میبینه
الهام مامان علیرضا
5 مهر 93 13:12
مهد بهت خوش بگذره عزیزم
مامانی
پاسخ
مرسی خاله جوووون
mamane aysel
6 مهر 93 9:55
عزیزم ایشالله دانشگاه رفتنت خانمم لباسات کیفت هم ی وسایلت مبارکت باشن اونا هم مثل خودت نازن فندقم
مامانی
پاسخ
ممنون خاله جووون.... سلامت باشی عزیززززززززززززمفدای تو مهربون
مامان ایمان و کیان
6 مهر 93 10:27
چه وسایل خوشکلی , همه هم با هم ست شده , آفرین مامان خوش سلیقه لباسات خیلی قشنگه , خیلی هم بهت میاد نازی جووووووووووونم خداوکیلی از همه ی اونایی که تو عکسن نازتر و خوشکلتری عزیز دلم , بووووووووووووووووووووووووووووووووووس واسه نازی جون خودممممممممممممممم
مامانی
پاسخ
چشمات خوشگل میبینه عزیززززززززززم...ما اینیم دیگه شما لطف داری عمه جوووووون فداااااااااااااات
آویسا
6 مهر 93 10:46
آفرین به این دخمل زیبا
مامانی
پاسخ
فدااااااااااااااااات
مامان فهیمه
6 مهر 93 19:27
سلام مامانی خوبی نازنین جون خوبه عزیزم مبارک ایشالا شاهد رفتن گل دخترمون به دانشگاه باشیم. وسایل مهدکودکت هم مثل خودت زیبا و بی نظیره عزیز گلم از دور می بوسمت و برات آرزوی بهترین ها رو دارم.
مامانی
پاسخ
سلام عزیزدلم شما که خوب باشی ما هم خوبیم دوست خوبم سلامت باشی مهربونم شما لطف دارین بوسسسسسسسسسسسسسسسس واسه ی تو عزیزززززززززززززززز
زهرا
7 مهر 93 2:04
نازنین جونم انشاالله دانشگاه رفتنت کفشتم خیلی خوشگله مبارکت باشه عزیزم به سلامتی از همه ی وسیله هات استفاده کنی گل دختری مواظب خودت توی مهد باش عزیزم یه بوس محکم و آبدار واسه شما ناز نازی
مامانی
پاسخ
مرسی عزیزززززمچشمات خوشگل میبینه جیگر سلامت باشی مهربون فدااااااااااااات
پرستو
8 مهر 93 23:36
سلام به نازنین زهرا و مامان خوبش، هزار ماشاءالله چه دختر نازی ، ان شاءالله خداوند همیشه شادی و سلامتی به خانواده شما اعطا کنه مرسی که به من سر زدید با افتخار لینکتون میکنم
مامانی
پاسخ
علیک عزیززززززم........شما لطف داری خانمیانشاا... که شما هم همیشه شاد وسلامت باشیخواهش میکنم عزیززززززم منم با افتخار لینکتون کردم