تاسوعا و عاشورای حسینی....
دختر قشنگ مامان جونم واست بگه که امسال هم مثل سالهای قبل واسه تاسوعا وعاشورا رفتیم به ولایت خودمون ، آخه بابایی واست نذر داره که صبح عاشورا شوله بدیم واسه ی همین ظهر یکشنبه راه افتادیم تا واسه ی شب تاسوعا که خاله حلیمه نذری داره برسیم !!! ساعت 6/30بود که رسیدیم و وقتی وارد مسجد شدیم حتی جا واسه نشستن نبود خلاصه اینکه بعداز شام رفتیم خونه ی خاله مرضی واسه ی اینکه میخواست برای صبح تاسوعا آش درست کنه وشما هم با ما تا ساعت یک بامداد بیدار بودی و داشتی سیر پوست میکردی .... قرار بود بابایی ساعت شش بیاد دنبالم تا هم آش واسه ی خونه ی مادر جون ببره و هم من باهاش برم تا کارها...
نویسنده :
مامانی
10:11