نازنین من , دختر عزیزم نازنین من , دختر عزیزم ، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

نازنین زهرا,عزیز مامان و بابا

ماجـــرای بردن دخملی به دندان پزشکـــــی.....

1395/1/22 13:03
نویسنده : مامانی
1,585 بازدید
اشتراک گذاری

ســــــــــلام....

 

بعداز مدتی طولانی اومدم پای نت ، تا از اتفاقات  خوب و بدی که

برای دخترم بوجود اومده بنویسم البته اینبار قول میدم که زود به

زود بیام و به وب ش سر بزنم!!!!

ماجرا از اونجا شروع شد که آبانماه، توی مهد دندانهای بچه ها رو

معاینه میکردند و از آنجا که نازنین خانم نذاشته بودند خانم دکتر

دندانهایش را معاینه کند و یا بقول مربی مهدش همکاری نفرمودند،

من وهمسری بعد از چند جلسه مشاوره و صحبت کردن با دخملی

بالاخره راضیش کردیم که ببریم ش به دندان پزشکی!!

خلاصه بنده به مطب دکتر زنگ زدم و یک نوبت واسه معاینه ی

اولیه گرفتم و خانم منشی هم گفتند چون جلسه ی اول نازنین

جون هست آخر وقت بیارینش چون ممکنه همکاری نکنه و

سروصدا کنه و بچه های دیگه هم بترسند... ما هم طبق گفته خانم

منشی راس همان ساعت در مطب حاضرفرما شدیم ، و باتفاق نازنین

جون رفتیم واسه معاینه !! خانم دکتر در ابتدا به دخملی توضیح داد

که چه چیزهایی واسه دندون ضرر داره و نباید استاده کرد و بعد هم

کشوهای پر از جایزه رو به سمع ونظر دخملی رسوند و بدین شیوه

دندونهای نازنین رو معاینه کرد و گفت: جلسه بعد که هفته بعدش

میشد نازنین رو بیارین واسه فلوراید و بعد از اون سه تا دندون

خراب داره که باید ترمیم بشه ، بعد از اینکه معاینه تموم شد و

دخملی یه جایزه که پاک کن بابا اسفنجی بود، گرفت با خانم دکتر

خداحافظی کردیم و رفتیم یه نوبت واسه دفعه بعدش گرفتیم!!

جلسه ی دوم که رفتیم پیش خانم دکتر ، نازنین که رفت داخل مطب ،

من به همسری گفتم از بس استرس دارم نمیتونم اینجا باشم و میرم بیرون ..

حدود ده دقیقه بیرون بودم که دیدم همسری به گوشیم زنگ زد وگفت:

بیا که نازنین داره گریه میکنه و نمیذاره ، منم به سرعت برق و باد رفتم

مطب ، و دیدم که صدای جیغ خانم دکتر تا بیرون مطب هم میاد ،رفتم

داخل ، دیدم دخترم همون جور داره اشک میریزه ومیگه مامانم هم باشه

و خانم دکتر هم میگفت: نه هیچ مامانی رو من نمیذارم اینجا باشه ولی

نازنین اصرار داشت که من پیشش باشم و وقتی که خانم  دکتر دید هیچ

جوری نمیتونه راضیش کنه گفت: همین یکبار رو اجازه میدم که اینجا

باشه ولی دفعه بعد نمیذارم!!

خلاصه اون جلسه با هر سختی بود تموم شد و رفتیم خونه!!!! 

جلسه ی بعد که جلسه ی اصل کاری بود که میخواست درمان رو شروع کنه ،

من از شب قبلش از استرس داشتم میمردم ، وقتی رفتیم مطب همش

خدا خدا میکردم که اذیت نشه ، تا اینکه نوبت نازنین شد و رفت داخل ولی

بعد از دو سه دقیقه دیدم صدای گریه ش بلند شد و مثل جلسه ی قبل

میگفت: مامانم هم اینجا باشه ولی خانم دکتره با جیغ و داد بهش

میگفت: که نه نمیذارم مامانت اینجا باشه من تصمیم میگیرم نه تو !!!

ولی نازنین همش حرف خودش رو با گریه میگفت :تا اینکه من رفتم

داخل تا کنارش باشم ،الهی بمیرم واسه بچه م همش با التماس

میگفت :ببخشید تو رو خدا از اون ژل ها به دهنم نزنین ولی خانم

دکتر که کنترل اعصابش رو از دست داده بود همش داد و بیداد میکرد

ومنم وقی دیدم اونجوری میکنه بهش گفتم : خانم دکتر من که مامانش

هستم از دندون پزشکی ترس دارم چه برسه به این که بچه س و از

اتاقش اومدیم بیرون، منشی ش هم بهمون گفت: برین خونه یک کم

باهاش صحبت کنین و آماده ش کنین بعد بیاین!!

از مطب که اومدم بیرون با نازنین که صحبت کردم که چرا گریه

میکردی بهم گفت: مامان همش اون خانم دکتره داد میکشید و

همسری هم گفت:نمیخواد که دوباره بیاریمش پیش این دکتر ،

برو ازخانم دکتر  خودت که دندونات رو پیششش درست کردی بپرس

که اگه اون درست میکنه ، بکنه و گرنه آدرس یک دکتر متخصص

دندان پزشک کودکان رو بهت بده !!  منم صبح روز بعدش که نازنین رفت

مهد ، رفتم پیش خانم دکتر مدرسی ،(دکتری که اغلب فامیل میریم پیشش)

و جریان رو بهش گفتم و اینم گفتم: که نازنین مثل خودم از دندون پزشکی

میترسه و اگه صبر دارین و مثل اون دکتر ، که نمیدونم چرا اون با اون اعصاب

خرابش رفته دکتر بچه ها شده (لاله امامیان)، و ایشون با خونسردی گفت:

که نه بابا این چه حرفیه اسمش روش هست بچه یه، آدم بزرگا از دندون

پزشکی میترسند چه برسه به این بچه ، و من ونازنین روز بعدش رفتیم

پیش خانم دکتر مدرسی عزیزو ایشون با حوصله باهاش صحبت کرد و

وسایلهای مربوط به کار دندون پزشکی رو بهش نشون داد و  نازنین با

یک بغض خاصی که تو گلوش بود به خانم دکتر گفت: شما آمپول

نمیزنین و ایشون گفتند: که نه من اینجا اصلا آمپول ندارم و بعد نازنین

صندلی نشست و خانم دکتر با صبر و حوصله ی خاصی شروع به کار کرد

و اولین دندون نازنین که نیاز به عصب کشی داشت رو همون جلسه اول

درست کرد و وقتی از مطب خانم دکتر بیرون اومدیم ، دخملی بهم گفت:

که چرا مامانی از اول منو پیش دکتر خودت نبردی و پیش اون خانم

دکتر بداخلاق بردی؟؟؟و واقعا چراا؟؟؟ من یکی فقط بخاطر اینکه متخصص

دندون پزشکی کودکان بود بردم وپیش خودم گفتم که حتما میتونه

و میدونه که چه جوری با بچه ها کنار بیاد که متاسفانه خطا

و تا الان سه تا از دندونهاش رو پیش همین دکتر بقول نازنین

خیلی خیلی مهربون درست کرده، این بود ماجرای دندان و دندان

پزشکی نازنین جوون....

 

 

اینجا مطب دکتر اولی(لاله امامیان)...

 

❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

 

اینجا هم مطب خانم دکتر مدرسی نازنین....

 

❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤»

 

                           خـــــــدایـــــــــــــــــــــــا !!!

 

                    قســـــــــــــم به بـــزرگیــــــــــت  ،

 

                       هیچکس، هیچوقت ، مریضی بچه شو نبینه!!

 

                     آمــیـــــــــــــن یا رب العـــالمیــــــــــــن

 

                                       ❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)