نازنین جان...دختر زیبــــــــــایم...
عزیزم... زیباترینم..... روزی که تو رو در درونم احساس کردم ، نقطه ای سپید درونم میجوشه، حس گرمی رگهامو پر کرده بود ، میدونستم دارم مادر میشم !! از خدا خواستم که بچه ای بهم عطا کنه که هم سالم باشه وهم مهربون ، که الحمدلله هم چنین شد من مادر شدم ،شرمنده شدم ،عاشق شدم و تو روزها وماهها و سالها را پشت سر گذاشتی و چهار ساله شدی با نگاهت مرا لحظه به لحظه عاشقتر کردی باورم نمیشد که خدا آرزویم را برآورده کرده است و تو شدی نگین زندگیـــــم ماه شبهای زندگیــــــــــم امید و آرزوی مــــــــــــــــــــــن ...
نویسنده :
مامانی
11:47